انتخاب یک قطعه شعر از مجموعه آثار پونژ دشوار است اما معمولا در انتولوژیها یا هر کجا از پونژ و شعرش بحث و نقدی است شعر «لذتهای در» دیده میشود. این شعر به مرور و کرات نمونهی مثالی آثار او شده است. شاید از این روی که چکیده «صناعت شعر» پونژ در همین پاره کوتاه آمده است. آنچه بهطور معمول خواندهایم: کشف دوباره شی و بهطرز اعجابآوری بازتعریف آن، کشف رابطهای حسّی و عاطفی که آدمی با شی دارد اما هرگز به آن نه میاندیشد و نه این حس به سطح معمول خودآگاهیاش وارد میشود، بازتعریف این رابطه در زبان و کیفیتی که «خلافآمدِ عادت» این شعر را ضد شعر میسازد [هرچند شخصاً اصطلاح ضد شعر را نمیپسندم. آثار پونژ امروزه برای ما آنقدر شاعرانه مینمایند که شعر بخوانیمشان مگر که تفاوتشان با شعر مرسوم زمانهی خویش نامگذاریهایی چون «ضد شعر» و یا «شعر مادی» را موجب شده باشد.]
به زبان فارسی تا آنجا که من دیده و خواندهام پیش از این سه برگردان [سروش سمیعی در مایندموتور، بهاره فتاحی در جنگ پردیس و آزیتا همپارتیان در چرا باید کلاسیک ها را خواند از کالوینو] از این شعر شده است. و اینک شعر:
پادشاهان در را لمس نمیکنند.
از این لذت هیچ نمیدانند: به نرمی یا تندی روبروی خود یکی از آن تختههای بزرگ آشنا را گشودن، سپس به عقب برگشتن برای بهجای خود بازگرداندنش – دری را در آغوش گرفتن.
.. لذت بهدستگرفتن نیمهی یکی از این حصارهای بلند در اتاق با دستگیرهی چینیاش، تنبهتن شدنی کوتاه که پاها میایستد از جنبش، چشمها گشوده میشود؛ و بدن به تمامی در فضای تازهی اطرافاش خو میگیرد.
پیش از آن که آن را هل دهد قاطعانه ببنددش، دستی دوستانه هنوز آن را گرفته است ــ تا وقتی صدای تقهی فنر سفت اما روغنخورده آسوده خاطرش کند.