از این پس،
گونهای اشتیاق با نشانی شگفت را
شعر خواهی نامید،
رد و امضایی که پراکندگیاش را
هر بار از آنسوی لوگوس تکرار میکند…
هر شعر یک حادثه است،
هر شعر به روی زخمی گشوده میشود
اما خود آنچنان زخمی نمیزند.
تو وِِردی را که در سکوت میخوانی
شعر خواهی نامید.
زخمِ بیصدایِ تو،
که با تمامِ وجود میخواهم از بَرَش کنم
شعر می دانید چیست؟
شعر هم نوعی بهار زنـدگیست
عالمی از واژه ها در باغ دل پروردن است.
شعر تقسیم سطور نثر نیست
باید اندر شعر زیست
.
موسیقی در نظم هست
نظم در آهنگ، شور بـزم هست
گاه در یک قافیه صد معنی و احساس بین.
چارچوب نظم ها را عظم هست
انسجـام و حــزم هست
.
ای بسا مُنشی که مُرد
ای بسا نثری که مُهر « مُرد» خورد
ای بسا کاهــی کــه بـا تبلیـغ، نام شعر یافت،
بعدهـا در پنـجــه ی آتـش فـسـرد
سهمی از جنگل نبـرد
.
نی که بی نایی شود
دست باد افتاده هر جایی شود
شعر در هر قالبی چه نظم و چه نثر و زلال
باید همچون شهر رویایی شود
غـرق زیـبـایــی شود
اگر عاشقانه
سخنی برای گفتن داری
همان شعر اشت .
شاید از میان شما
دستی بر آید و گلی بنویسد
آه از بی شعری زمانه
و برگهایی تلخ که نواله می کنیم .
در حفره ی خواب ها شعری نیست
حادثه ی شعر در بیداری ست
در نشریه ها حرف حسد ، کینه و بهتان تا کی ؟
چقدر گزاره و نهاد از مرگ ؟
چه کسی باید بنویسد عشق ؟
دو کبوتر سپید آمدند
کنار پنجره نشستند
چیزی گفتند
من شنیدم
در جا ، در این ورق نوشتم
شعری شد
اثر دو کبوتر با هم .
تو محصول سرزمین احساس و اندیشه
تو محصول سرزمین قلبهایی ای شعر !
و اینجا سرزمین هایی تازه
بکر
و
حاصل خیز
در راهند .
شعر :
در نظر گاه من
طرح واژه گانی ست صمیمانه
بگونه ای که مشتاقانه
در ورق های قلب تو جای گیرند ،
و تو در مسیر ابری شاعر
باران بهار را احساس کنی
و نسیم رابطه ای زیبا
تو را در بر گیرد ،
زمان در تو زنده شود
وعطر گلهای شعر
بمانند سال ها در مشام تو .
نه سکوت شاعرانه بود
و نه در عزلت و تنهایی
شعر و زیبایی
در قوی سپیدم با لهایی بود
که باید پرواز می کرد .
احداث چشمه
__ __
شعر-
– نوعی معماریست
و من آن معمارم
که بی هیچ مصالح ساختمانی
بی هیچ تخریب و کندن و گود برداری
در دل شهر
چشمه احداث می کرد .
شعر باید :
زندگی را به زبان می آورد
شکوهمند و بزرگ
ارتقاء می یافت
و عرضه می شد هر روز
رسیده و شیرین
تازه و شاداب
پر از طراوت و رویا
همچو میوه های تابستان
و تنهایی و تلخی ما را
به طعم شیرین عشق
جلا می داد .
> حسین پیرتاج <
شعر باید امروز
طلوع آفتاب را
به شهر صادر می کرد
تولید سخاوت راه می انداخت
و صنعت دوستی را رونق میداد.
> حسین پیرتاج <
شعری سروده ام برای تو
شعری برای تو
برای تو
تو
و تو
…
….
صبر کنید !
صبر کنید !
کمی آرام تر !
برای هر کدامتان شعری هست .
> حسین پیرتاج <
شعر
طراحی و ترسیم صداست .
روزی یک شعر
هر دقیقه ، هرساعت
گاه سالها طول می کشد
که من شعری بنویسم ،
هرمیوه زمان خویش را مطلبد تا برسد
هم از اینگونه است رسیدن شعر
#حسین_پیرتاج
می خواهم با عشق و
واژه های شعر
در کوره ی دلم
ازخاک و ار گل خودم
در خودم
انسانی تازه و نو خلق کنم
> حسین پیرتاج <