– چه زيباست محبوب من
در جامهى همه روزى ِ خويش
با شانهى كوچكى در موهايش!
هيچ كس آگاه نبود كه او اينچنين زيباست.
اى دختران آوش ويتس
اى دختران داخاو
شما محبوب زيباى مرا نديدهايد؟
– در سفرى بس دراز بدو برخورديم،
نه جامهيى بر تن داشت
نه شانهيى در موى
– چه زيباست محبوب من
كه چشم و چراغ ِ مادرش بود
و برادر سراپا غرق بوسهاش مىكرد!
هيچ كس آگاه نبود كه او اينچنين زيباست.
اى دختران ماوت هاوزن
اى دختران بلزن
شما محبوب زيباى مرا نديدهايد؟
– در ميدانگاهى يخزده بدو برخورديم،
شمارهيى بر بازوى سپيدش داشت
و ستارهى زردى در قلبش.
با سلامی گرم به دست اندر کاران ا ین خانه شعر زیبا و صمیمی
مایلم با صادقانه ترین درود ها به خاطر زحمات شایان شما در این سایت ، به هر گونه که امکان داشته باشدو آن عزیزان بفرمایند چهار جلد کتاب اشعار خود را به نامهای ” تنها زمان زندگی ” سال انتشا ر1374 – “صدایی دیگر ” سال انتشار 1376 – ” فردا زنگ دیگریست ” سال انتشار 1379 – و ” پنجره ای به اندازه ی قرص ماه ” سال انتشار 1387 – را که در مجموع در برگیرنده ی بیش از هزارودویست ( 1300 ) قطعه شعر هستند و در این سالها به همت وکوشش انتشارات مروارید به دنیای هنر شعر امروز تقدیم داشته ام را به گونه ای مقتضی خدمتتان تقدیم و ارسال دارم . باشد که آن عزیزان تحفه ی ناقابل ما را پذیرا باشند . شاعرچه تحفه ای دارد فرا تر از شعر ها و عشقش ؟ !.
با پاسخ خود بر من منت میگذارید و پیشاپیش از آن عزیزان متشکرم .
با درود مجدد و سپاس
حسین پیرتاج
با درود مجدد و سپاس
با درود فراوان
ابتدا ميخواهم از زحمات شما سپاسگذاري كنم
و اينكه ما هم سهمي در اين درياي بيكران ادبيات داريم
هر چند ناچيز، اما اگر سري بزنيد منت گذاشته ايد
خداوند يارتان
با درود و سپاس
امیدوارم بار دیگر تشکر و قدر دانی اینجانب را از سایت گرانمایه و زیبای خانه ی شاعران جهان پذیرا باشید . مانایی تان را آرزومندم .
ایوان کودکی چقدر به ماه نزدیک بود !
کفش هایم را که بر می داشتم
و آهسته آهسته بالا می رفتم
ابرها پچ پچ می کردند :
این کیست ؟
نگاه کنید !
دارد به عروس ماه نزدیک می شود .
> حسین پیرتاج <
از مجموعه شعر " پنجرهای به اندازه ی قرص ماه "
1393
عطر گل یاس
برای آزادی
و آزادی
برای عطر گل یاس .
> حسین پیرتاج <
گل افرا
وقتی که می بینم
گل افر هیچ لبخندی نمی زند
و تن به زلال هیچ آب نمی دهد
و نه در باران –
– که باد شانه کند گیسویش
غمگنانه به عاقبت گلها می اندیشم .
> حسین پیرتاج <
طاووس زشت پای من ای امید !
چرا در این کوچه
این سر به زیران مایوس
فقط پای تو را می دیدند ؟
دوست میداشتم
و از همین راه بود که
ژرفای زلال آب
عطر جان گل
و قلب مهربان کاکتوس ها را
کشف می کردم .
در زمین بازی شب
باز هم ستاره پیروز میدان است
اگرچه کردار نیک و پندارنیک را
چون گفتار نیک
به زمین راه نداده باشند .
اگر قرار باشد
کبوتر حذف گردد
آسمان بی پرنده
هرچند هم که بالم آهنین باشد
به چه درد می خورد ؟
اگر قرار باشد
کبوتر حذف گردد
آسمان بی پرنده
هرچند هم که بالم آهنین باشد
به چه درد می خورد ؟
****
جنس عاطفه ها ابریست
اما کسی نمی داند
در این مزارع تشنه
کی عدالت و عشق خواهد بارید ؟
آرمانشهر
من به دنبال آرمانشهر نبودم
دروازه ها و برج و بارویش
سخت بسته بود
و گزمه های عدم در آن پاس می دادند ،
من اما اینگونه می فهمیدم :
که آرمانشهر یعنی :
دیگرانی هم هستند که حق دارند
و به این هستی و این قانون زمین
باید احترام بگذارم .
گل ناز
دستهایت را از صورتت بردار
گل ناز !
اشگهایت را که بر گونه می چکند
بگذار همه ببینند ،
عشق و دوست داشتن گناه نیست
سعادت است .
1- با آرزوی آفتاب
ستاره ای دنباله دار
یا شهاب سنگی ،
آمدیم-
– و در این تاریکی
خطی کشیدیم
رفتیم .
2- عروس
ای کاش در انتهای زمین
عروس بکر آفتاب
کلبه ای داشت !
و تو بعد از سالها گذر از تاریکی
می رسیدی به تمام روشنایی ها .
3- باز گشت
باز خواهم گشت
با دستی پر ازطراوت گل سیب
و باتو خواهم گفت :
نازنین !
گلدانی که برای تو نشاء کرده بودم
گل داده است .
> حسین پیرتاج <
من هرگز نخواستم
لقمه هایی چرب
وقتی که می دیدم
نان تو هروز از قاتق
خالی و خالی تر می شد .
ترانه ی کوچک
در آستان کویر و کوه
در گذرگاه سنگ
ترانه ی کوچک جویبارم
که نوازشگر و آرام
دم می زنم
از دریا .
عاشقانه ها
در حجله ی آسمان و دشت
یله ابری در خاک
بگذار درخت سیبی هدیه کند
آهو بره ای زاده شود
انگور خوشه کند
بگذار به لطف روشن ماه
من امشب از عاشقانه ها
شعری بنویسم
قبل از آنکه آدم ها
به دستور رایانه
کور کورانه
میان من و ماه
پرده ای سیاه
هایل اندازند .
ماشین روزگار
دلم را شخم می زد و می رفت
من اما از امید و عشق بذرمی پاشیدم ،
مگرنه اینکه این مزرعه گل داده ست امروز
و فردا میوه خواهد داد !
خودروها به زبانی بیگانه
شیهه می کشیدند و می رفتند
او با زبان بومی خویش
به اسب ها می اندیشید
که به شقیقه های نحیفشان شلیک می شد .
> حسین پیرتاج <
زخمهای قلب اوزن ( ozone)
زخمهای قلب اوزن
هشدار دیگریست !
به ما مردمان زمین
—–
به راستی
ا ی نازنین !
کدام ( آمبولانس )
آسمان مجروحمان را
در خود جای خواهد داد ؟
کدام بیمارستان
دارای تخت بستری کردن هواست ؟
و بخش مداوای آب ها کجاست ؟
> حسین پیرتاج <
فتاب لب بام
به راستی !
چرا در قلب ها
آفتاب شفقت و مهربانی ها
نشسته بر لب بام ؟
> حسین پیرتاج <
به نور و هوایی بیندیشم
آی معمار !
که در این طرح بتوانم نفسی بکشم
آسمان آبی ام را
دود و پرده و دیوار
دزدیده .
< حسین پیرتاج <
#شعر ایران # شعرکوتاه ایران
poem and architect#
http://www.hoseinpirtaj.com
با آب ها چه کردند
مرجان کوچک دریا یی ام
سلام !
آیا آلودگی های آدم وماشین ها
حریم تو را نیز شکسته اند
وارونگی د نیا
تو را نیز آیا تهدید می کند ؟
نکند وقتی که می گویی :
آهای با آب ها چه می کنید ؟
می گویند تو نیز مخالف ماشینی ،
و زلال جشمه هایت را که می آلودند
نکند وقتی که اعتراض می کنی
می گویند تو پست مدرن نیستی .
> حسین پیرتاج <
آفتاب غریبه ای تنهاست
و ابرها بی اطراقی می تاختند
پیراهن شعرهایم را کجا پهن کنم ؟
آبی چیست ؟
بندر شهر با این همه کشتی
ساحل عافیتی خواهد داشت یا نه ؟
به سمت هیاهوی کوچه می روم
می بینم آنجا
حراج اسب اتفاق افتاده است .
# شعر و معماری
چراغ عشق
—–
چراغ تو هرگز خاموش نخواهد شد
آی عشق
تو از جنس آبی ی آفتابی .
بسیار شنیده ام
که باد و برگ ترانه می خوانند
بسیار شنیده ام غرش ابر
ریزش آب
کوبش باد
آواز شادمان پرنده ای بر درخت
و صدای بال گشودن پروانه ،
صدای تو دیرگاهیست
که دیگر نیست
گم شده در غلغله و دود وچرخ
تو دیگر آیا از طبیعت نیستی ؟
صدایت هیچ پاسخی ندارد ؟
در این سکوت
در این غبار سربی شهر
بگذار آینه را پاک کنم
و ترانه ای بخوان !
< حسین پیرتاج <
از مجموعه ی « تنها زمان زندگی » – انتشارات مروارید –
تهران -1374
پرنده ام هر روز صبح
تولدش را جشن می گیرد
با شمع سلام و
کیک لبخندی .
> حسین پیرتاج <
از مجموعه شعر
پای بندی به عشق
تو آزادی !
و درپای بندی به عشق
سربلندی و آزاد تر
تو در مسیرعشق
می رسی به نعمت شکوفایی
و تو در مسیر عشق خواهی دید
که در پس هر شب تاریک
هست فردایی .
پای بندی به عشق
تو آزادی !
و درپای بندی به عشق
سربلندی و آزاد تر
تو در مسیرعشق
می رسی به نعمت شکوفایی
تو در مسیر عشق خواهی دید
که در پس هر شب تاریک
هست فردایی .
به زندگی با عشق بنگرم
وگرنه
مدنیت خالی ست !
> حسین پیرتاج <
آموختن
و من این چنین آموختم :
که هیچ قطره و دریایی لبريز نكند
کاسه ی صبرم را ،
و آموختم که جهان
از جنس اقیانوس ها ست
و من با عشق
ظرف بی نهایت حجمم .
سلام !
من مسافرم
و بارم چمدانی ست پر از ارمغان شعر
و بلیطی می خواهم
به مقصد دیار قلب ها .
> حسین پیرتاج <
نسخه
و …. در آنجا هر روز
درختان بیشتری سر به نیست شدند
بی آنکه هیچ برگ کاغذی
نسخه ای شود
کار ساز
بر آن همه پلیدی و زشتی .
> حسین پیرتاج <
شاخ و برگ و شکوفه می خواهم
ای درخت من !
دنیای ماشینی
چه بی بار و برت می خواست !
> حسین پیرتاج <
من زيباست ،
ما زيباتر ،
و زيباتر از ما
ماى مهربان .
> حسين پيرتاج <
من زيباست ،
ما زيباتر ،
و زيباتر از ما
ماى مهربان .
> حسين پيرتاج <
هميشه فرصت رسيدن هست
گيلاس ها تك تك و جفت جفت
بند كفشهايشان را مى بندند .
> حسين پيرتاج <
ملوان های شعر
بادبانها را بکشید
آها ی ملوان های شعرم !
باید یه ساحل خرد و عشق نزدیک شویم
در آن افق ها ی روشن و تاریک
برج و باروی شهری انسانی پیداست .
اي دل عاشق باش
كه نجات بخش باشى
دست كم. نجات بخش حويش .
> حسين پيرتاج <
اي دل عاشق باش
كه نجات بخش باشى
دست كم. نجات بخش خويش .
> حسين پيرتاج <
اى دل عاشق باش
كه نجاتبخش باشى
دست كم نجات بخش خويش .
> حسين پيرتاج <
نگاه کن
نگاه کن
زیبایی تو را تصویر کرده ام
آی زندگی !
و آرزوهایم را
زیر نام تو
تا تو را دوست بدارم
و مرگ را پشت دیوارهای سنگی بلند
فعلا در انتظار گذاشته ام
شاید تا ابد .
> حسین پیرتاج <
گیسوان سپید
***
بیل ( لودری) دیدم
کوچه های آشتی را بار میکرد
**
بزرگراهی دیدم
زده بود به مزرعه ی سیب
میوه خاطره ها را می خورد
**
باغی دیدم
که پای درخت ها ش
اسید ونفت ریخته بودند .
**
و در آدینه شبی
به گورستان شهر
مهتا ب را دیدم
برسر گور فرزند زار میگر یست
و امواج ماهواره ها می تابید
بر گیسوان سپید ش .
> حسین پیرتاج <
و …. در تو ای شهر
مانده از طبیعتم
بوستانی دست ساز
و
دیگر هیچ .
ای دریغ و درد
اگر که زندگی فقط همین باشد
در و پنجره و دیوار
کوچه و خیایان و شهر
و این صف طولانی عادت .
> حسین پیرتاج <
گنجشک ها
گنجشک ها
طفلکی گنجشگ ها
ما در این شهر
حتی
خرده ریزه های سفره هامان را
برایشان نریختیم
تا چه رسد به اینکه بیندیشیم
به سفره های خالی آدم ها .
#حسین_پیرتاج
رنگ آبی کجاست ؟
گلی گلرنگ کو ؟
رنگ صلح و دوستی چرا پیدا نیست ؟
از کجاست که رنگ تاریکی –
خط می کشد مدام
تا حذ ف کند
تمام رنگ ها را .
#حسین_پیرتاج
یک جزیره ی شعر
سبز و خرم و آفتابی
و تا چشم کارمی کند دریا
پهلو بگیر و بیا !
دل آرامم !
لای در باز است
و
من عاشقانه و بکر
درانتظار تو.
#حسین_پیرتاج
فرما نروا
* * *
فرمانروای سرزمین وسعت خویشم
من هرگز جنگ را نطلبید م
کشور گشایی من
در جبهه ی اندیشه و روحم بود
در آنجا یی که عقل و عشق
با هم و دوشا دوش
راه می بردند به فتح نا ممکن ها .
> حسین پیرتاج <
قبل از آنکه ربات ها
خط مقدم را بشکنند
باید عازم جبهه ی انسان باشیم .
” حسین پیرتاج “
محبوبم !
دوستت دارم !
و این پیام
نوعی یاد آوریست
وگر نه عشق در من
همیشه هوشیار است و و بیدار .
> حسین پیرتاج <
پهلو به پهلو
کیپ یکدیگر
در شهر
ترافیک تنهایی ست .
#حسین_پیرتاج
سر به سنگ غمها مکوب ای دوست !
اینگونه سنگها
لایق پتک اند .
>حسین پیرتاج <
✍
بهار است
بازشان کنید
پنجره ها هنوز شاعرانه اند
گوشی ها
مبایل ها
پیام ها
سایت ها
جای پنجره های باز و لبخند ها را
هرگز نمی توانند بگیرند .
“حسین پیرتاج”
نوروز و آغاز سال۱۴۰۰ را به شما دوستان و عزیزانم بزرگوارم شادباش می گویم .