من به روزی زاده شدم
که خدا بیمار بود.
همه میدانند که زندهام
که ناخوشام
و از ماهِ دسامبر آن ژانویه چیزی نمیدانند.
آخر من به روزی زاده شدم
که خدا بیمار بود.
در هوای مابعدالطبیعهی من
خلایی هست
که هیچکس نباید لمساش کند:
ایوان یک سکوت
که با گل آتش سخن گفت.
من به روزی زاده شدم
که خدا بیمار بود.
برادرم، گوش کن، گوش کن…
بسیار خب.
و اینکه میروم
بی بردن ماههای دسامبر و
بی وانهادن ماههای ژانویه.
آخر من به روزی زاده شدم
که خدا بیمار بود.