هرکه هستی، امشب چند قدم بیرون درهایت گام بردار
بیرون اتاقی که به تو احساس امنیت میدهد.
ابدیت بر چشمهایت گشاده است.
هرکه باشی.
با چشمهایی که فراموش کردهاند، چگونه ببینند
از بس چیزهایی را دیدهاند که سخت آشنایند
در تاریکی درختی سیاه و بزرگ را بالا ببر
و آن را در آسمانها بگذار: بلند، تنها
که جهان را تو ساختهای و هر آنچه میبینی را
درست مثل کلمهای که هنوز در دهانت است
و سرانجام
وقتیکه حقیقتاش را دریافتی
چشمهایت را میبندی
و با مهر رهایش میکنی.
هر که باشی
اثری از : دانا جیونا محسن عمادی