جستجو. جستجو. تکاپو. تکاپو.
سرد. سرد. روشن. روشن.
حزن. حزن. رنج. رنج.
شعلههای سوزان. سرماهای ناگاه.
رنجهای خنجر زن. اندوه کند
هيچ آرامشی نمیتوانم که بيابم
دو فنجان مینوشم و آنگاه سه پيمانه شراب صافی
تا نتوانم که بايستم برابر کولاک باد.
پر می کشند از فراز سرم غازهای وحشی
دلم را میفشارند
در روزهای کهن دوستانمان بودند
ميناهای طلايی پراکنده میشوند
روی هم تلنبار می شوند. محو، مرده.
اين فصل تاب آن نداشتم که بچينمشان
سخت تنها
بی حرکت در پنجرهام
نگاه میکنم به سايههايی که گرد میآيند
نم بارانی که درختان ووتونگ الکش میکنند
و قطرات، چکه چکه در گرگ و ميش
چه کاری از دست من بر میآيد اينک؟
چگونه میتوانم بيرون برانم اين واژه را –
نوميدی؟
عشق پاییزی
اثری از : لی چینگ چاو محسن عمادی