يه پيرهن قرمز میخوام.
يه پيرهن شل و ارزون
يه پيرهن حسابی تنگ،
دلم میخواد اونو تنم کنم
تا يکی رو تنم جرش بده.
ازو اون بیآستيناش میخوام که پشت ندارن
خوش ندارم هيچکیو مجبور کنم
حدس بزنه اون زيرزيرا چه خبره.
میخوام تو خيابون قديم تريفتی قدمزنون بچرخم و
مغازههای کامپيوترو ديد بزنم
اونهمه کليدو که تو پنجرهها چشمک میزنن
همون آقا و خانوم وونگ قديما
که دارن پيراشکيای تاريخ مصرف گذشته رو میفروشن
همون برادرای گويرا که خوکا رو از کاميون پياده میکنن و
پوزهی دراز ليزشونو گرفتن رو پشتاشون.
میخوام جوری راه برم انگار
تنها زن روی زمينام و
میتونم مزقون خودمو داشته باشم
بدجور دلم اون لباس قرمزو میخواد
اونو میخوام تا بهت ثابت کنه
ناجورترين ترسات دربارهی من حقيقت دارن
نشونت بده چهکم غمتو میخورم
هرچيز ديگهای رو، الا همونی که من میخوام.
وقتی پيداش کنم، اون رختو از قلابش میقاپم
انگار دارم يه تنو دستچين میکنم
که منو بياره به اين دنيا.
از ميون
گريهی پرندهها و اشکای عاشقانه
اونو میپوشم مثه استخونا
مثه پوست
اون پيرهن لعنتخدارو
که منو توش دفن میکنن.

پیرهن قرمزی
اثری از : محسن عمادی کیم آدونوزیو