برو، تا جایی که توانش را داری

برو، تا جایی که توانش را داری


قبل از طلوع آفتاب
هنگامی که رنگ دریا هنوز
سفید است
باید به راه افتاد

شهوت گرفتن پاروها
در کف دستان ات
و شادمانی رفتن
درون ات

خواهی رفت
از پی تورهای ماهیگیری
و ماهیانی که
سر راهت سبز خواهند شد

خوشنود خواهی بود
با هر تکان تور
دریا، پولک وار در دستان ات خواهد آمد

در قبرستان های روی صخره ها
هنگامی که روح مرغان دریایی
به سکوت فرو می رود

لحظه ای
در سمت و سوی افق
قیامتی برپاخواهد شد

تو حدس خواهی زد؛
دختران دریا بودند ؟
یا مرغان دریایی؟

عید و آیینی برپاست؟
یا جشن و پایکوبی؟

عروس می برند؟
یا حنا می بندند؟

چیزی نگو
خود را به دریا بیانداز
کسی ، جایی ، در گذشته
در انتظار توست

نمی بینی آزادی همه جا را
فرا گرفته است؟

بادبان باش
پارو باش
ماهی باش
آب باش

برو ، تا جایی که توان رفتن داری

درباره‌ی سیامک تقی‌زاده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.