وقتی به تو می اندیشم
آهویی تشنه
کنار نهر می آید
و وسعت چراگاهان را
به چشم می بینم
هر عصر با تو
دانه ای زیتون سبز
تکه ای از آبی دریا
مرا مست می کند
به تو که می اندیشم
هر آنجا که دستان تو
لمس شان کرده را گل می کارم
اسب ها را آب می دهم
و کوه ها را طور دیگری دوست می دارم