۱
هنوز بیاد میآوری
چطور در آن جشن بزرگ در باغی
که بوی چمنهای تازه شسته شده را میداد
همهی ما رقصیدیم و خندیدیم
شبی روشن از ستارهها بود
ساده، همانطور که گفتی
مثل موزیک جوان بودیم
برای لحظهایی جاودانه شدیم.
۲
شالی که برایت خریدم
از ساتنِ صورتی و سبز
همان شالی که به چشمت زیبا میآمد
و میخواستی همیشه به گردنت باشد
کسی دیگر بوسیده،
در اتاق هتلی جا گذاشتی.