به آرامی در من رشد میکند
آن دیگری که درهیچ شبیه من است
و نیز همه چیز را در خود دارد
که از من باید با خود داشته باشد
آنگاه پردهایی بالا میرود
که مرا از زمان من که فرا میرسد جدا میسازد
تالار خود را مکرر باز میکند
بازتاب گوشت و خون
لحظهایی همه چیز ساکت است
در انتظار
تماشاخانهی جهان
که نخستین واژه را زندگی بخشد.