رویاها پیدا شدند
رویاهایی که زمانی گذاشتم
در جیب سوراخم
وقتی که شب
آن کلاغ بزرگ
پر کشید به سوی رودِ زلالِ نیک
آن شب
خفاشها بلعیدند تمام ستارگان را
پروانههای سپید را
تنها به جا ماندند پروانههای سیاه
حقیقت آن وقت همچون ماه بود
غلتان بر صیقل آینه
برای چهار هفته
رویاها پیدا شدند
آن ترکه ضخیم بلوط.