با هر نفسم دوستت دارم
مثل مرغهای طوفان برایت ترانه میسرایم
عمرم را به تو میدهم – تو مرگ به من میدهی
و با کلمات وحشتناکت زخم بر تنم میزنی.
سرم را بر قلبت گذاشتی
دیشب، لبانم را بر سینهات
و اینک میگویی باید جدا شویم
به خاطر ترس، قلبت باید خفقان بگیرد:
نمیتوانی بر خلاف دنیا گام برداری
فقط محض خاطر من – اینست تکیه کلامت،
اما من – زیبایی پروردگار افشان است
در گیسوانت، در نگاهت.
خردمندی عروس پروردگار – هر جان
که شریک است در عشق او، تو، و من.
دو عاشق شریکند در هاله نورت
و یکی فانیست، آن یکی آسمانی:
او که به زمین آمد را شاید بدانی
که دوستت داشت – که کتمانش میکنی،
اینک همان بلا را بر سر من نازل میکنی:
یکی برایت مرد، و یکی خواهد مرد.