آوازی که دوست داشتی را می خوانم، عمر من
اگر بیایی و گوش کنی، عمر من
اگر بیاد آری دنیایی را که در آن زندگی می کردی،
بشنو آوازم را، روح من.
سکوت را نمی خواهم، عمر من،
چطور بدون فریاد وفاداریم اثبات می شود؟
کدام نشان مرا می شناساند، عمر من؟
همان گونه ام که از آنِ تو بودم، عمر من،
نه آرام، نه از یاد رفته، نه سرگشته.
با تاریکی بیا، عمر من،
اگر به یاد می آری این آواز را، عمر من،
اگر باز می شناسی آوازی را که بلد بودی،
اگر هنوز هم به یاد می آوری نامم را.
در فراسوی زمان و بی زمانی می مانم.
نترس از شب، مِه یا باران.
به دنبال ردی برو یا که هیچ ردی.
از همانجایی که هستی مرا بخوان، روح من!
و صاف به سمتم بیا، رفیق…