در کدام حفره کدام غار در کدام گنجه کدام اتاق
چشمان نیمه باز هیچ دلیلی ندارند
شب فضای میان رویا و خواب را می رباید
و چه کسی این انعکاس را بر دیوار غار می آویزد
و چه کسی چهره خواب را می لیسد
با زبانی زبر، به سرعت، به ناگاه، به سردی،
چه کسی این پلک ها را دو شقه می کند،
چه کسی راه شنیدن را می بُرد تا صدا چکه کند،
چه کسی با هِن و هِن سنگین حیوانی در اینجا نفس نفس می زند،
چه کسی با پاهای آش و لاش در قعر سکوت گام بر می دارد،
آه که در این راهروی طولانی، یک زندانی را می بینم که تلو تلو می خورد،
آه که در قدم های ناکامش، بدبختی را می بینم
چه کسی از گلویی خراشیده آن آواز خاموش را می خواند
اما دیگر حکم را داده اند و جلاد به پا خاسته است
چه کسی این تصویر جمجمه شکسته را بر دیوار می آویزد
اما دیگر خورشیدی سرد از مرکز این تن تابیدن می گیرد
و جلاد که نامی با خطی بد را بر کاغذ خوانده
دیگر طناب را چرب کرده است
آه که در راهرویی خالی می بینمش بی احساس در انتظار
در مقابل پنجره ای بسته.