با کم اشتیاقی
جنگ طولانی
می کند پرتاب
خار مشتعلش را
به سمت تمام آدم ها،
در بند یک غصه، ما یک زخم مشترک داریم
و به یک زبان از درد فریاد می کشیم.
ما از یاد برده ایم چه کسی خانه را به آتش کشید،
شرارت ساده اش اولین خون را ریخت،
زیر یک سقف توفنده دراز می کشیم
تقصیر دیگر به درک نمی آید
اما بازوان پیچیده امان در برمی گیرند
کویری که زمانی شهرهایمان بر آن استوار بود
تبار همشکل مرگ در هر چهره
عاقبت نشان دارد از برادریمان.