تاریخ حماقت من چندین و چند جلد خواهد شد.
برخی خود را وقف آن می کنند که علیه آگاهی کاری کنند،
مثل پرواز پروانه ای که دانسته
باز به سمت شعله شمع می رود.
دیگرانی که راه هایی برای سرکوب عصبیت را می آزمایند،
نجوایی کوتاه که گرچه هشداردهنده است را نادیده می گیرند.
من جدا از آنان با غرور و اقناع سر و کار داشتم،
زمانی که از هوادارانشان بودم
که پیروزمندانه، بدون سوءظن، رژه می رفتم.
اما همه یک سوژه داشتند، آرزو،
مثلا خودم– اما نه، اینجورها هم نه؛
افسوس که به این سمت کشیده شدم، چون می خواستم مثل دیگران باشم.
از آن چیزی که در وجودم وحشی بود و گستاخ، می ترسیدم.
تاریخ حماقت من نگاشته نخواهد شد.
فقط به یک دلیل، که دیر شده است. و حقیقت رنجبار است.
برکلی – 1980