نجات یافته

نجات یافته


 من بیست و چهار ساله ام

به مسلخ رانده شدم

نجات یافتم.

 

اینان مترادفانی پوچند:

انسان و حیوان

عشق و نفرت

دوست و دشمن

تاریکی و نور.

 

انسان ها و حیوان ها را به یک شیوه می کشند

من خود دیده ام:

کامیون هایی پر از انسان هایی قطعه – قطعه شده

که نجات نیافته اند.

 

انگاره ها کلماتی بیش نیستند:

فضیلت و جنایت

حقیقت و دروغ

زشتی و زیبایی

شجاعت و بزدلی.

 

فضیلت و جنایت هم وزن یکدیگرند

من خود دیده ام:

در وجود مردی

که هم جنایتکار بود و هم فاضل.

 

آموزگاری می جویم، استادی

که شاید بینایی، شنوایی و گویاییم را باز پس دهد

که شاید برای هر چیزی و هر انگاره ای نامی نو بگذارد

که شاید تاریکی را از نور جدا کند.

 

من بیست و چهار ساله ام

به مسلخ رانده شدم

نجات یافتم.

درباره‌ی کامیار محسنین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.