کودکان ضجه می زدند: «مادر!»
«من بچه خوبی بوده ام!»
«اینجا چقدر تاریک است! تاریک!»
می توانی آنان را ببینی
که به مسلخ رانده می شوند
می توانی جای پاهای کوچکشان را
در هر جایی ببینی
که به مسلخ رانده می شوند
جیب هایشان پر از
تیر کمان سنگی و سنگریزه
و اسب هایی کوچک
که از سیم های خاردار درست شده
دشت پهناور
به شکلی هندسی محصور شده
یک درخت از دود سیاه
قائم
یک درخت مرده
رأسش بی ستاره