عزیزم وقتی من بمیرم
و خورشید را ترک گویم
و به موجود دراز غم انگیز نه چندان دلچسبی مبدل شوم
مرا در آغوش می گیری و بغل می کنی؟
بازوانت را به دور اندام من حلقه می کنی؟
آنچه سرنوشتی ظالمانه مقدر ساخته، بی اثر می کنی؟
اغلب به تو می اندیشم
اغلب به تو می نویسم
نامه هایی احمقانه – سرشار از لبخند و عشق را
سپس آنها را در آتش پنهان می کنم
شعله ها بیشتر و بیشتر زبانه می کشند
تا برای اندک زمانی در زیر خاکستر به خواب روند
عزیزم، چون به درون شعله خیره می شوم
در مانده می مانم – آیا باید بترسم
که بر سر قلب تشنه عشق من چه خواهد آمد؟
اما تو هیچ عنایت نمی کنی
که در این دنیای سرد و تاریک
من تنهای تنها می میرم
جناب کامیار محسنین دست مریزاد. سپاس از برگردان بسیار زیبا و هنرمندانه ای که از شعر بانوی جوان شعر لهستان نگاشته اید. پیشنهادی برای دست اندرکاران بزرگوار این درگاه(سایت)” خانهی شاعران جهان” داشتم. برای این که واژگان پارسی بیش تری را به کار ببریم،: نامتان به جای اسمتان- رایانامه برای ایمیل- نشان ستاره( * ) برای ” … ضروری است ” ، پیام برای پیغام و …
با آرزوی پیروزی و سربلندی برای شما