گوش کن: از هِندِله کوچک سخن می گویم.
دیروز نزد من آمد
و بیست و چهار سالش شده بود.
با شکوه همچون شولمیت *.
کتی از پوست سنجاب به تن داشت
و کلاه کوچک زیبایی به سر
و دور گردنش، دستمالی بسته بود
به رنگ دودی روشن.
هندله، چقدر اینها به تو می آید!
من فکر می کردم تو مرده ای
و اکنون تو چه زیبا و بزرگ شده ای.
چقدر خوشحالم که باز آمده ای!
چقدر در اشتباهی، دوست من!
من بیست سال است که مرده ام،
و تو نیک می دانی.
اینک تنها به دیدار تو آمده ام.
*شولمیت: لقب عروس محبوبه ٔ سلیمان است . لفظ عبرانی آن هشولیمیت است که آن را زن شولمیة ترجمه کرده اند – قاموس کتاب مقدس / لغتنامه دهخدا