تکه سنگی برمیداری
به خون تراشاش میدهی
با چشمهای هومر صیقلاش میدهی
و با نور جلایش
تا مکعبی کامل از کار درآید
آنگاه مدام میبوسیاش
با دهان خود، با دهان دیگران
حتی با دهان دختر شاه پریان
بعد چکشی برمیداری
و ناگهان گوشهای از آن را میشکنی
همه، آری، بیتردید همگان خواهند گفت
چه مکعب کاملی میبود این جهان
تنها اگر آن گوشهی شکسته در کار نبود.
درسهایی بر یک مکعب
اثری از : محسن عمادی نیکیتا استانسکو