اینها مردم مناند.
که در میان مردمان دیگر پراکندهاند
و بر دروازه مینشینند.
از آنها کسی که خشنترین چهره را دارد
راست میایستد بر سنگها
طلا با شعلهها، بالای سرش
مرا میشنود:
اگر نابود شوم
میمیرم چراکه ترسیدم،
شکوهت میدود
با رعد و برق در آسمان
ضربان خون شیپورها
خانهام را میسازد.