دلواپسی.
از خواب بیدارش میکنی
و در تاریکی حرف میزنی:
«فک میکنی سرطان دارم؟»
یا «تو اون گوشته کرم بود؟»
یا «حال بچهمون خوبه؟»
حیرتانگیز است
شاید هم تاحدی تشریفاتی به نظر میرسد
که خیال میکنی
رگهای دلواپسیات
به شکل معجزهآسایی
از او عبور میکنند
«جی، بارون خیلی محشره!»
تو میگویی، «بر میگردم بخوابم».
رگهای دلواپسی
اثری از : جرالد فلمینگ محسن عمادی