زندگی در حرکت آهسته دل در جريانی معکوس اميدی نصفهنيمه در يک آن، بسيار و اندک. قطاری که ناگاه میايستد بیهيچ ايستگاهی در حوالی ژيغژيغاش را میتوان شنيد و از خط بيرون رفتن کوپه را. درب، به عبث خيال میکنيم باد می وزد، احساس میکنيم که چمن های رسيده را به جنبش در میآورد. اين توقف، چمنها را در خيالمان ساختهاست.
