چطور اينکارو میکنن، اونايی که با هم میخوابن بدون عشق؟ قشنگ عين رقاصا. رو هم سر میخورن عين اسکیبازا رو يخا. انگشتاشون تو تن همديگه قلاب شدن. صورتا سرخ عين گوشت کبابی، عين شراب. خيس مثه بچهها وقت تولد که مادراشون میخوان اونا رو بندازن. چهجوری میرسن به میرسن به میرسن به خدا، میرسن به آبای راکد، و نه به عشق که میاد اونجا با اونا، نور بلن میشه آروم مثه بخار از پوستای چسبيدهشون. دين حقيقی اينه مخلصترينش، مقربترينش، از اونايي که يه مسيح الکی رو قبول نمیکنن. از اونايی که يه عاشقو واسه کيف خودشون عوضی نمیگيرن. ولگردای بزرگی که میدونن با تن جاده تنهان. با سرما. با باد. با اندازهي کفششون. يا خلاصه با چنتا ضمانتنامه -واسه سلامت عروق و مجاریشون- ، عين شريکای يه بستر. و نه با اين حقيقت که يه تن تنها تو عالم جلوی بهترين روزاش دراومده.
