نامههايت، هرچه سردتر سکوت ميانشان، هرچه درازتر و اين انتظار، هرچه دشخوارتر شکنجهی عشقم افزونتر. خود را هرچه بيشتر در رنجها میغلتانم اگرچه سر انديشه و رنجم نيست هر بار میخواهم فراموش کنم و باز به خاطر میآورم معجزهی لبخندت را. خيالت پيش چشمانم برمیخيزد و نوازشهايت را بيدار میکند چيزی در درونم رم میکند و تازيانهات بالا میرود.
