هميشه ناميدن: درخت، پرنده در پرواز، تخته سنگ مايل به سرخ، نهر لبريز از سبز، و ماهی در دود سفيد وقتی تاريکی بر بيشهها می نشيند. نشانهها، رنگها، همه يک بازی است- مشکوکم- ممکن است فرجام خوشی نداشته باشد. و آنکه به من آموخت آنچه را که از ياد بردهام: خواب سنگها، خواب پرندههای در پرواز، خواب درختها- آيا صحبتشان در تاريکی ادامه دارد؟ اگر خدايي بود و اگر جسمی داشت و میتوانست صدايم کند دلم میخواست در اين حوالی قدم بزنم دلم میخواست لختی صبر کنم.
