من نيستم اينکه فرياد میکشد،
جهان است که میغرد.
خبردار، خبردار که شيطان خل شده
خود را زير چشمهای زلال پهنکنيد
عين يک شيشه خود را صيقل بزنيد
پشت نور الماسها قايم شويد
ميان حشرات، زير صخرهها
خود را پنهان کن آی، در نان تازهي برشته
هیتو، بيچاره،
آرام بر زمين جاری شو مثل رگبار باران
بيهوده میکوشی در خودت حمام کنی
چهرهيخود را تنها میتوانی در ديگران بشويی.
لبهي نازکی باش بر پهنای علفی
آنگاه از محور عالم هم بزرگتر خواهی بود.
آی، ماشينها، پرندگان، شاخهها، ستارهها!
مادران نازای ما بچه میخواهند
دوستم، عزيزم، عزيزانم
چه موحش باشد، چه شگفت
اين من نيستم آنکه فرياد میزند،
جهان است که میغرد.