هر آنچه از دورها میآيد با مخاطرات میدرخشد. هر آنچه دوباره بر میگردد لبريز تقدير است. و تو درمیيابی که او مهر را بر پيشانیاش میبرد و از شمشيرها سواری میگيرد. هم از اينروست که دوستش میداری که خود را تحقير میکنی با شب وقتی او میآيد زرد و وحشی بر درگاهت آويزان میشوی از موهايش ، ملتمسانه که تو را ببرد که تورا منهدم کند در آن پرتو.
