بکوش با جزئيات بيشتری به ياد آوری لباس پوشيدن آنکه دوستش میداشتی را به ياد آر چنانکه در روز خسران بتوانی بگويی: آخرين تماشا چنين و چنان میپوشيد، پالتوی قهوهای، کلاه سفيد. بکوش با جزييات بيشتری به ياد آوری. چراکه آنها چهرهای ندارند و روحشان پنهان است و گريه کردنشان مثل خنديدنشان است. و سکوت و فريادشان همنواست و حرارت تنشان بين ۹۸ و ۱۰۴ درجهی فارانهايت است و هيچ حياتی بيرون اين فضای تنگ ندارند بیتصوير گوری، بی هيچگونه شباهتی، بدون خاطرهای در روز خوشی جام کاغذی به دست دارند جامهای کاغذين يکبار مصرف. بکوش با جزئيات بيشتری به خاطر آوری. چرا که جهان پر است از آدمهايیاست که در خواب از هم دريده شدند بیآنکه کسی به هم ببنددشان. نه حتی مثال حيوانات وحشی که هريک در مخفيگاه خويش میزيد آنها با هم در ميدانهای جنگ میميرند يا در بيمارستانها. و زمين همهی آنها را خواهد بلعيد بد و خوب را با هم، چونان پيروان قارون، همه در طغيان خويش برابر مرگ با دهانی گشوده تا دم واپسين، دعا و نفرين میکنند در نعرهای واحد. بکوش، بکوش با جزئيات بيشتری به ياد آوری.
