در کدام بیمارستان سفید در کدام اتاق غمزده مرا خواهی یافت انگشتانم را و دهانم را؟ کجا خواهد بود کلئوپاترا با ابوالهولی بر دامن کزکرده، گربهوار کلئوپاترای چشمهای زرد کلئوپاترای عاشق؟ در کدام بیمارستان سفید بر کدام تخت ناگهان خواهی یافت لبخند مظلومی را؟ کجا دیدار خواهی کرد ایزوت را درازکشیده اکسیر عشق را میچشد دلی تپنده در مشت، در صدایش کجا خواهی یافت طرهی طلایی را در کدام گورستان سبز در نجوا با پرندگان بر دروازهای درنگ خواهیکرد و با خویش زمزمه میکنی که آه ای یار و خشخاشی که میروید زرد و خشمگین و بازوان گلها را میپیچد دور گردنت و میمیرد در کدام گورستان خفته درنگ خواهی کرد؟
