غولآسا پيكرى داشت و
كودكانه صدايى.
هيچ چيز به تحرير صداى او مانند نبود:
درد مطلق بود به هنگام خواندن
زير نقاب تبسمى.
ليموزاران ِ مالاگاى خواب آلوده را
به خاطر مىآورد
و شِكوهاش
به طعم نمك دريايى بود.
او نيز چون هومر
در نابينايى آواز خواند.
صدايش در خود نهفته داشت
چيزى از درياى بىنور و
چيزى از نارنج ِ چليده را.