ماه ژانویه پر کشیده است
از پنجره های زندان؛
شنیده ام آواز محکومان را در هزارتوی سلول هایشان:
«باز یافته است آزادیش را یکی از برادرانمان.»
هنوز به گوشت می رسد صدای ضعیف آواز زندانیان،
.طنین گام های زندانبانان بی کلام
و تو، خود باز می توانی بخوانی، آرام بخوانی:
«بدرود، ماه ژانویه.»
رو به نور پنجره،
با نفس هایی عمیق هوای گرم را فرو دهی،
و من، غرق اندیشه، بار دیگر به حرکت در می آیم
در راهروها، از واپسین بازجویی
به بازجویی بعدی – به سمت آن سرزمین دوری
که نه ماه مارس می شناسد و نه ماه فوریه.
1962