شعر می سوزد

شعر می سوزد


آتش شعرها را می خواند.

آتش نشان گذاری ها را مشخص می کند.

آتشِ تند با چشمانی سوخته

صفحه ها را با انگشتان شعله ورش ورق می زند.

 

چه کسی ابیاتی را می خواند

که قلم زده شده اند در خاکسترهای گرم.

کلمات جزغاله. هجاهای از هم پاشیده.

حروف وا پیچیده.

 

کله ای آویخته

در زیر پلک های بسته اش بیت می نویسد.

بیصدا از حلقوم دریده

برایمان شعری سیاه می خواند.

 

شعرهای موطلایی با آتشی در میان موهایش می سوزند.

هَزاران بر فراز شهر هَزار می سوزند

با بال هایی مشتعل، با چهچهه ای

جزغاله در منقارشان.

گل های سرخ در باغ های میان دیوارها می سوزند.

روسپیخانه ها می سوزند، ستون های مناره در هم می شکنند.

کلیساها می سوزند.

درون آتش، سوالی سوخته،

شعر چیست؟

 

صفحه ساعت ها می سوزند،

همه به یکباره بر می فروزند.

زمان گذشته، زمان آینده

از شعله های زمان حال بر می جهند.

 

بر این سوال که مرگ چیست،

خون می چکد

از زخم مرگبار نوزاد.

درباره‌ی کامیار محسنین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.