میان گلهای آفتابگردان
باید بیصدا رقصید
مردگان
در عرش
شنواییشان را
باز مییابند.…

میان گلهای آفتابگردان
باید بیصدا رقصید
مردگان
در عرش
شنواییشان را
باز مییابند.…
در تقاطع میان راهآهن
و راهآهن مینیاتوری
رویاهای ما تصادم میکنند.…
جر و بحث میکنیم
دربارهی نواختن ویولن.
تو مینوازی و من حرف میزنم.
صدای …
زمستان بزرگ که میآید
مسکنی کمجنب و جوش میسازم
تا خود را جدا نکنم…
دلم برای چرخدستیهای سوپرمارکت میسوزد.
تازه آنها را دیدهام،
چهار دست و پا
از …
امیدی در کار نیست.
تصویری که از چشم داریم،
گشاده میماند.…
ناپیدایی خاطره
تهیا را تداعی میکند.
مردمان بسیار از آن رنج میبرند.
آمبولانس خموشانه …