خاکستریِ مو،
به صدا نفوذ میکند،
به اقلیمی که جان در آن میبالد
انگار …

خاکستریِ مو،
به صدا نفوذ میکند،
به اقلیمی که جان در آن میبالد
انگار …
آنجا، تو
یک زن و کسی دیگر
و دقایق اندک فراغ
در مسیرمان.
هرچند …
صدایی که اتاق را میانبارد
موسیقی خوانده میشود،
آرشههای کند،
شادیهاشان را میسرایند
محزون …
در این ایستگاه تنها نیستم:
به تعقیب سرنوشت خویش،
همه
از خروشی سرشارند
لرزان …
سراسر شب، یک چراغ،
اتاقی سفید را روشن کرد.
سرد، ساکتتر از صدای نفس.…