شماها پادشاه ِ هفتُمو خواب مىبينين
به قول يارو گفتنى
من اما مىچرخم و شبگردى مىكنم
سايهها رو مىبينم و صداها رو ميشنفم
صداهاى عجيبو
وختى شماها پادشاه هفتمو خواب مىبينين
به قول يارو گفتنى.
يه سگه اين كه زوزهى مرگ مىكشه
يه گربهس اين كه مىناله از لذت عشق
يه مست ِ گمشده ميون يه دالون
يه ديوونه طبل ميزنه رو پشتبون.
غش غش ِ يه نَشمه رَم ميشنفم
كه واسه خوشايند ِ مشترى
وانمود مىكنه غرق ِ لذته
خودشو زده به شادى و رو بستر
ناله كنون مىتپه به خودش.
شماها پادشاه هفتمو خواب مىبينين
به قول يارو گفتنى،
اما يه هو مشترى وحشت مىكنه
تو دل شب چنون نعره مىزنه كه پندارى
زير كَلبَتين ِ دندونسازه
حتا از اونم ترسناكتر:
مردى از زير تخت بيرون جسته و
آروم آروم بهاش نزديك ميشه،
شماها پادشاه هفتمو خواب مىبينين
به قول يارو گفتنى،
اُ مشترى تو دل شب چشاش افتاده به طاق:
يه فلكزده نفله شده به دست يه مرد ديگه
واسه خاطر يه مشت پول كوفتى
واسه خاطر چندرغاز
گاس سرتاپاش واسه چارصد پونصد چوغ.
شماها پادشاه هفتمو خواب مىبينين
به قول يارو گفتنى
اُ مشترى تو دل شب جون ميسپره.
فردا كس و كارش عزاشو مىگيرن باشَن و شين
والسلام
شماها پادشاه هفتمو خواب مىبينين
شببخير نامه تمام.