وقتی در شهرهای ناشناس
باران میبارد
آبی که فرومیبارد
با من از چیزهایی میگوید
که نمیدانم.
در کرانهی دریا نیست
بیتردید
همه خود را مسافرانی مییابیم
از یک کشتی
کشتیِ مجانین شاید.
اثری از : محسن عمادی کریستینا پهری روسی
وقتی در شهرهای ناشناس
باران میبارد
آبی که فرومیبارد
با من از چیزهایی میگوید
که نمیدانم.
در کرانهی دریا نیست
بیتردید
همه خود را مسافرانی مییابیم
از یک کشتی
کشتیِ مجانین شاید.