آی ریشهی کوچک یک رویا!
نگاهم میداری اینجا
که خون، مرا به تحلیل میبرد
و دیگر هیچکس نمیبیندم
که دیگر مایملک مرگم.
پیچ و خم بده به چهرهای
که شاید اینجا
سخن میرود ، از زمین
از عطر
از اشیایی که چشم دارند
حتی اینجا که مرا کورمالکورمال میخوانی.
حتی
اینجا
که تکذیبم میکنی
به خاطر یک نامه.