آنگاه که زمان آوار شود و بر نشيب هجوم آورد
آندم که انفجارها، قشر رسوبی حيات را بگشايند و
با خاک و سنگمان در آميزند
با ريشهها تو را خواهم شناخت،
با زنگار نشسته بر تن برگی که به پر پرندهای شباهت میبرد
تو را خواهم شناخت با مورچهها و با شکافهای برگها
با فلسهای محافظ جوانهای زمستانزده
تو را خواهم بوسيد
با لبهای خاکیام.