خانه ندارم.
در میانهی شب
ویران شدهاست.
معماری دردناکاش
فرو ریخته است.
وارد میشوم و تنها به پیش میروم.
باد
هرچه را که ندارم، اشغال کرده است.
خندهای کهن که مرا ربوده است
و سکوتی کامل
آنجا که تنها صدای من به گوش میرسد.
بازگشتهام،
دیگربار.
هیچ ندارم.
گم گشتهام.