هربار کلئوپاترا
از سرزمینی بیحاصل میگذشت
دستور میداد درهای معبد را
با نقشهای مردان بسازند.
از میان مرغزار که میگذشت
دعا میکرد،
رو به ههکت، الههی غوک
که محافظ زنان پابهزا بود.
اما، وقتی رودی را پیمود
که نوک پستانهایش
در خاطرهی لباسهای چسبانش
غلغلکاش داد،
دریافت که یک کشتی برآمده از تصاویر
هرگز یک کشتی مجازی نخواهد بود.
هرچه «شاعرانه»،
شعر را ویران میکند.