دستی در لمس سطح آب
نام مرا زدود
از خاطرهام.
رویایی مرا پوشاند
که تنفساش موسیقی بود و
هوا تنش را میپیمود
تنش را که تنِ من بود.
در دهانام
دهان او شکل میگرفت
تمامی حروف.
به «آ» سراسر آسمانِ سقف دهان را
احاطه میکرد و
خنکا میزایید.
از گلوی من پایین میشد به «گ»
دلم را میخلید به «ی»:
ترعهی تنم
بستری بود
برای تنفساش.
و بیدار شدم
با لبانی از کلمات.
رویا
اثری از : محسن عمادی کلارا خانس