ميان گلها،
تنها با جام شرابام،
تنها مینوشم.
جامم را بالا میبرم و
از ماه میخواهم
با من بنوشد.
انعکاس او و من در جام،
تنها ما سه تن.
و آه برمیآورم که ماه
نمیتواند بنوشد
و سايهام،
بیهوده همراهیام میکند،
بیآنکه چيزی بگويد.
بیکه دوستی ديگرم باشد اينجا،
ايندو را همپياله میگيرم.
بههنگامِ شادکامی
با هرچه در حوالی من است
باید شادمانی کنم.
مینشينم و میخوانم
گویی ماه همراهیام میکند.
میرقصم و
سايهام با من میرقصد.
وقتی مست نيستم هنوز،
سرشارم از ماه و سايه
که دوستان مناند.
مستِ مست که میشوم
جدا از همایم
گرچه آنان هنوز
یارانِ موافقاند.
یارانی بیاحساس.
آرزو دارم که روزی
دوباره با هم دیدار کنيم
در اعماق راه شيری.

تنها با ماه
اثری از : لی پو محسن عمادی