زن گفت: «نه! امروز نه،
یه وقت دیگه
یه وقت دیگه،
بعدن، بعدن.»
مرد گفت: «آره،
فقط داری امروز و فردا میکنی
وقتی باس کار شاعرو جلو بندازی.»
هرچند،
حتی لباسهایی که از شکسپیر بر جای ماند
از کشوی لباسهای هملت بود…
اثری از : محسن عمادی ولادیمیر هولان
زن گفت: «نه! امروز نه،
یه وقت دیگه
یه وقت دیگه،
بعدن، بعدن.»
مرد گفت: «آره،
فقط داری امروز و فردا میکنی
وقتی باس کار شاعرو جلو بندازی.»
هرچند،
حتی لباسهایی که از شکسپیر بر جای ماند
از کشوی لباسهای هملت بود…