نه تو
و نه من
نه آن غروبِ گردآمده حول زیبایی تو
نه آن بندرِ تاملات دردناک
نسلی را میشناسند از نزدیک
بیگانه با دلتنگی
تنها تو را میشناسم و
خود را
و دریایی را، آبی
این غروب را که غلعله میکند در من
رشتههای دلتنگی و الهام را
چنان دور و رها
از موطنِ سایههای آبی
و در این فضای گسستهی تبعید ابدی.