می خواهم برای کسی بخوانم،
پیشش بنشینم با او بمانم.
روی پایم به خوابش کنم،
چون کودکی برایش بخوانم.
در خواب و بیداری اش با او باشم.
می خواهم تنها کسی در خانه باشم که بدانم،
شبی سرد بود.
می خواهم گوش بایستم، درون و بیرون را،
تورا، جنگل را، جهان را.
ساعتها ضربه زنان خود را اعلام می کنند.
و زمان بر زمین می افتد.
غریبه ای در آن پایین می گذرد،
و صدای سگی نا آشنا مرا می آزارد.
در ورای آن سکوت است و سکوت.
چشم های بازم نگران تست،
با حرکت هر چیزی در تاریکی،
تو را در خود می گیرد و نرم رها می کند.
از کتاب تصویر ها