چشمهایم را می بندم و تمام جهان مرده بر زمین میافتد
پلک میگشایم و همه چیز دوباره زاده میشود
(فکر میکنم تو را در ذهنم ساخته بودم)
ستارگان در جامههای سرخ و آبی والس میرقصند
و سیاهی مطلق به درون میتازد
چشمانم را میبندم
و تمام جهان مرده بر زمین میافتد
خواب دیدم مرا جادو کرده به رختخواب میبردی
ماهزده برایم ترانه میخواندی و دیوانهوار مرا میبوسیدی
(فکر میکنم تو را در ذهنم ساخته بودم)
خدا از آسمان میافتد، آتش جهنم رنگ میبازد
اسرافیل و شاگردان شیطان خروج میکنند
چشمهایم را میبندم و تمام جهان مرده بر زمین میافتد
فکر کردم همان گونه که گفته بودی باز میگردی
اما پیر شدم و نامت را فراموش کردم
(فکر کنم تو را در ذهنم ساخته بودم)
به جای تو باید مرغ توفان را دوست میداشتم
لااقل هنگام بهار فریاد زنان باز میگردد
چشمانم را میبندم و تمام جهان مرده بر زمین میافتد
(فکر کنم تو را در ذهنم ساخته بودم)
عاشقانهی دختر دیوانه
اثری از : سیلویا پلت فرشته وزیری نسب
شعر “: عروسک کاغذی”
می خوام یه عروسک کاغذی بخرم که فقط مال خودم باشه
عروسکی که آدمای دیگه نتونن بدزذنش
و بعد اون آدمای لوس و اطواری
با چشمای هیز هیزشون
مجبور باشن با عروسک هایی خوش باشن که واقعی اند
یه عروسک کاغذی که شبا که میام خونه
منتظرم باشه
اون دیگه حقیقی ترین عروسک جهان می شه
بهتره یه عروسک کاغذی داشته باشم که مال خودم تنها باشه
تا اینکه یه دختر زنده هرجایی داشته باشم.
ترجمه ی عبدالمحمد دلخواه در کتاب ” الگوی عشق” -صفحه 185
چه شعر زیبا و صادقانه ای است “عروسک کاغذی ” . باز هم از این شعرهای به دل نشین و صمیمی پخش کنید . متشکرم