من این قلعه ای را که تو بودی، بیابان خواهم نامید
این صدا را شب و چهره ی تو را “نبودن” می نامم
و هنگامی که بر زمین سترون شده سقوط می کنی
صاعقه ای که تو را می برد، نیستی می نامم
مردن، جایی بود که تو دوست می داشتی، من می آیم
اما همیشه از راه های تاریک تو
من خواسته های تو، پیکرِ تو و حافظه ی تو را نابود می کنم
من آن دشمن تو ام که رحم ندارد
من تو را جنگ می نام ام
و جنگ را بر تو روا می دارم
من در دست هایم
چهره ی تاریک و دگرگون تو را خواهم داشت
و در قلب ام
سرزمینی را که با طوفان روشن می شود
یک یادداشت
Pingback: درباره کتاب برادران سیسترز